سفارش تبلیغ
صبا ویژن
انسان خود رأی به خطا و غلط درافتد . [امام علی علیه السلام]

غمنامه

 




محمد ::: یکشنبه 86/2/30::: ساعت 11:1 صبح

 

میدونم با بودنم غم تو دلت جون می گیره 

می میرم که تا ابد قلب تو آروم بگیره

 اگه با موندن من باغ تو ویرونه می شه

 میرم اما می دونم دل بی تو دیوونه می شه

 

 فکر نکن که بی کسم خدا به دادم می رسه

 کوه به کوه نمی رسه آدم به آدم می رسه

  مرهمی از شب چشمات واسه دردم نداری

 خورشیدی اما خبر از تن سردم نداری




محمد ::: یکشنبه 86/2/30::: ساعت 11:1 صبح

 

سال نو مبارک  

 

 دل ما دلواپست بود...................... اما تو نگاه نکردی

من چی  گفتم که تو این طور ...... به من اعتنا نکردی ؟

کوله بار  غم به دوشم ............... تو چرا صدا نکردی ؟

خار  حسرت توی  چشمام .........تو به من نگاه نکردی

بار رنجی  توی  دستم ............... تو غمی  دوا نکردی

عشق  کهنه توی  سینم ............ تو چرا وفا نکردی

 




محمد ::: یکشنبه 86/2/30::: ساعت 11:1 صبح

 

عشق را تن پوش جانم می کنی
چتری از گل سایه بانم می کنی
ای صدای عشق در جان و تنم
آن سکوت ساکت و تنها منم
من پر از اندوه چشمان توام
آشنایی دل پریشان توام


آتش عشق تو در جان من است
عاشقی معنای ایمان من است
کی به آرامی صدایم می کنی
از غم دوری رهایم می کنی
ای که در عشق و صداقت نوبری
کی مرا با خود از اینجا می بری




محمد ::: یکشنبه 86/2/30::: ساعت 11:1 صبح

 

 گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست

بین من و عشق فاصله ای نیست

گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن

گفتی که باید بروم حو صله ای نیست

گفتی که کمی فکر خودم باشم و آن وقت

جز عشق تو در خاطر من مشغله ای نیست

رفتی خدا پشت و پناهت به سلامت

بگذار بسوزد دل من مسا له ای نیست




محمد ::: یکشنبه 86/2/30::: ساعت 11:1 صبح

 

با رفتن تو آسمان رنگی دگر شد

با رفتن تو دیدگانم خونین وتر شد

دیگه توان شعر گفتن در بر من نیست

با رفتن تو عصر من با ناله سر شد

غمگین ترینم در نبودت بین یاران

خون از دو چشمم گشته جاری همچو باران....

 




محمد ::: یکشنبه 86/2/30::: ساعت 11:1 صبح

 

 درد عشقی کشیده?ام که مپرس

زهر هجری چشیده?ام که مپرس

گشته?ام در جهان و آخر کار

دلبری برگزیده?ام که مپرس

آن چنان در هوای خاک درش

می?رود آب دیده?ام که مپرس

من به گوش خود از دهانش دوش

سخنانی شنیده?ام که مپرس

سوی من لب چه می?گزی که مگوی

لب لعلی گزیده?ام که مپرس

بی تو در کلبه گدایی خویش

رنج?هایی کشیده?ام که مپرس




محمد ::: یکشنبه 86/2/30::: ساعت 11:1 صبح

 

عاشق شدم عاشق  سکوتمو شکستم
عشقتو باور کردم  به پای تو نشستم
گذشتم و گذشتم  من از خودم گذشتم
برای داشتن تو از جوونیم گذشتم
ببار بارون ببار  سیرآب بکن این زمینو

بتاب آفتاب بتاب  روشن بکن آسمونو
قسم به این ترانه ام  به شعر عاشقانه ام
به وسعت کلامم  به گریه شبانم
تو برام میمونی توی دنیای من
تو برام میخونی توی فردای من




محمد ::: یکشنبه 86/2/30::: ساعت 11:1 صبح

یه آخر هفته دیگه از راه رسید.

هفته ای که گذشت هفته پرمشغله ای برام بود.

دارم صبوری می کنم مگه نه خدا جون؟!

چرا تنهام گذاشتی؟

چرا احساس بی پناهی میکنم؟

چرا قلبم در فشاره؟

چرا دیگه حس صحبت با تو روهم ندارم با اینکه می دونم تو داری نگاهم می کنی؟

نمی گم خسته شدم!چون تو ناراحت می شی!چون در میون این همه نعمتت فقط به خاطر نداشتن یه نعمت بزرگت بگم خسته شدم و بریدم می شه ناشکری.

ولی می تونم بگم خدایی که مونس تنهایی آدمهای تنها هستی می خوام باهات درد دل کنم.

می تونم داد بزنم و بگم دلم گرفته.

می تونم بگم تو فقط می دونی تو وجود و فکر من چی میگذره پس فقط می تونم با تو حرف بزنم.

می تونم بگم چون حرفم نمی آد و تو بدون حرف هم می فهمی من دردم چیه می خوام تو رو صدا کنم!

اومدم فقط صدات کنم تا اشکهام بیاد تا سبک بشم.

ولی نمی گم خسته شدم .

چون بهت امید دارم.

به کرمت به بزرگیت به اینکه تو خداااااااااااااااااااااااااااااااااااایی.

پس بگذار لا اقل فریاد بزنم و صدات کنم:

خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

به خدا نمی شه بی خیالی طی کنم ! به خدا خودم هم از این وضعیت بدم میاد . از اینکه هر لحظه خودمو به این ور و اون ور بزنم و همش در مورد همه چیز فکر کنم بدم میاد .از اینکه امیدی به زندگی نداشته باشم و بی هدف زندگی کنم بدم میاد . سعی کردن منو ندیدی که این طوری می گی .انقدر کارها کردم یه مدت بی خیالی طی می کردم اما مگه فایده ای داشت؟

مــــــــــــن تمـــــــــــــــــــــام شــــــــــــــــــــدم.




محمد ::: یکشنبه 86/2/30::: ساعت 10:48 صبح

تمام زندگیم فنا شده !!!

دیگه چیزی ندارم واسه از دست دادن ..

به باد رفته همه چیزم ,,,,,,

خدای بالا سرمم منو فراموش کرده !

چون ...

آدمای دورم بودن پست و حیون ,,,!!

خدا گوش کن ,,,,

بندت داره باز ازت درخواست ..! دیگه جونمو بگیر این بار  ,,,

دیگه نمیخوام باشم اینجا,میخوام برم جایی که بشنون دردمو!!

جایی که بشنون حرفمو ,,,,

           دیگه از زندگی خدا خستم

                  تو تنهایی ذره ذره من مردم ..

من نمیخوام اینجا باشم!!

 

 تو تنهایی من فنا شدم, بزارید من آروم باشم ... یا بزارید دیگه نباشم !!

دیگه میخوام بیام خدا کنارت ...   شاید منم دیدم یه روز بهار رو ....!!

آخه هر چی دیدم,خدا بوده سیاه,,,

 خدا تموم عمرم شده تباه !

 دست من دیگه نداره نا ,,,, 

     قلبم واسه کسی دیگه نداره جا ,,,,

                          ,,,,,,,,,,,

 دارم میبینم خیانت رو از دوروبریام ((: ,,,, از همونایی که بهشون کردم اعتماد!!؟؟

 دیگه نمیخوام کسی دوروبرم باشه !

من بی امید زنده بودم,, زندگیه بی امید یعنی مرگ !!

از زندگی خدا دیگه شدم سیر ,,,, میمیرم به زودی دیگه شدم پیر !!

بعد مرگم با قلم رو قبرم بنویسید با غصه رفتم ,,,

در قبر رو شما به روم ببندید ,,, بعد رفتن دیگه بهم نخندید )): ,,,, 

                     روی سنگ قبرم حاصل عمرمو بنویسید. این سه کلمه حاصل عمر بی ثمرم بوده!

                             خام بودم ...

                                                     پخته شدم ...

                                                                ســــــــــــــــوختم!




محمد ::: یکشنبه 86/2/30::: ساعت 10:48 صبح

   1   2   3   4   5      >
 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ


>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 0


بازدید دیروز: 1


کل بازدید :7634
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
>>آرشیو شده ها<<
 
>>موسیقی وبلاگ<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<